ماركس او
گفت : حضرت ماركس را تحقير كردهاي!
گفتم: اگر چنين است خود را تحقير كردهام. ولي تو چه،
ميخواهي مرا تحقير كني؟
به نظرم چهار یا پنج سال پیش بود که به اتفاق حمیده، خورشید و زهرا به هند رفتیم. سفر بسیار خوبی بود. در آن هنگام بیشترین توجهم معطوف به معماری و شهرسازی بود و رهاوردی برای دانشجویان کلاسهایم.
بیش از بیست و چند سال بود که به هیچ سفری خارج از کشور نرفتهبودم. اولین سفر که در عمل تبدیل به هجرت شد پس از ازدواج و پایان خدمت سربازی در سال 1350 بود. پس از چند ماهی این پا آن پا کردن به اتفاق همسرم به پاریس رفتهبودیم، از راه آلمان که برادرم سعید در آنجا بود. هدفمان بنابر "سیروا فی الارض" دنیا دیدن بود و چنین نیز شد.