تاریخ انتشار: 30 بهمن 1394
2
نيم ساعت زودتر از موعد مقرر رسيدهايم. شاسي زنگ درب را فشار ميدهيم. در باز ميشود. در راهرو خانمي با احترام به استقبالمان ميآيد. خودمان را معرفي ميكنيم. به سالن انتظار مطب هدايت ميشويم. مطب كه چه عرض كنم. يك كلنيك زيبايي، رژيم لاغري، تغذيه و از اين جور چيزها.
دو خانم جوان به عنوان دستيار و منشي، ديد تمام شيشه به سمت حيات كوچك با چند دستگاه بدنسازي رو به فضاي سبزِ حياط، در مجموع فضاي مطبوعي را تشكيل ميدهد. مينشينيم بلافاصله فرمهاي گزارش حال بيمار به دستمان داده ميشود درحالي كه به اتفاق همسرم مشغول پر كردن آنها هستيم و طبق معمول برحسب روحيهمان هركدام به سبك خود، من آهسته و با دقت و با جزئيات، و همسرم سريعتر و چابكتر و زودتر تحويل ميدهد. روي ميز جلوي مبلهايي كه نشستهايم چند فنجان و يك قوري زيبا قرار دارد كه ابتدا تصور كردم براي پذيرايي مراجعين از خودشان است. اما هرچه دقت كردم نه چايي نه دستگاه آب جوشي ديدم و نه قند و نه خوراكي ديگر، با تعجب از همسرم پرسيدم اينها شايد براي فروش است؟ پاسخاش خنده تمسخرآميز به من بود كه با كنجكاوي اين دم و دستگاه را برانداز ميك
تاریخ انتشار: 30 بهمن 1394
1
«خلاصه سخنراني ايراد شده در ارديبهشت 1390 در مؤسسه رحمان كه عيناً از پيششماره پنجم تابستان 1391 نشريه داخلي اين مؤسسه برداشت شده است».
در ابتدا سخني از ارنست فيشر بيان ميكنم كه نشان دهنده عمق تأثير هنر بر فرد و جامعه است: «هنر ميتواند انسان را از حالت چندپارگي تا حالت موجودي جامع و كامل، ارتقا دهد. هنر به بشر توان درك واقعيت را ميبخشد و نه تنها در تحمل واقعيت او را ياري ميكند، بلكه براي انسانيتر و شايستهتر كردن آن به انسان عزمي راسخ ارزاني ميدارد. هنر خود واقعيتي اجتماعي است».