از مجله چشمانداز ايران مهرماه 1388
برآمده از ايمان توحيدي، برانگيخته از شور و شوق انقلابي ضد استعماري، ضد استبدادي و ضد استثماري ميهن طي دو قرن اخير و آموزش ديده از انقلابات جهاني و رستاخيز اروپايي، به تمام مبارزان آزادي، استقلال حاكميت ملتها و رهايي از ستمهاي قومي، نژادي، طبقاتي و به تمامي مقدسات مردم از هر دين و آيين و مرام و مسلك احترام ميگذاريم. تمامي ميثاقهاي ملي از جمله قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران را به عنوان محور وحدت ملي، و تمامي ميثاقهاي پذيرفته شده جهاني از جمله منشور حقوق بشر را به عنوان تنها محور تأمين صلح جهاني محترم ميشماريم. معتقديم هرگونه اصلاح و تغيير كلي يا جزئي در ميثاقهاي اجتماعي جز از طريق همه پرسيهايي متناسب با جايگاه و موضوع هريك قابل اعمال نيست.
عين گفتگو با مجله آبادي (نشريه مطالعات و تحقيقات شهرسازي و معماري)/ سال اول / شماره دوم/ پاييز 1370
در زمان تصدي رياست دانشكده معماري و شهرسازي دانشگاه علم و صنعت ايران
آينده نظام مهندسي ساختمان سازمان حرفهاي يا باشگاه جريانهاي سياسي؟
چاپ شده در نشريه صبح امروز. 20 ارديبهشت 1387 شماره 109.
تأمين، بقا، تقويت و رشد نظام سياسي مردم سالار جز از طريق حضور همه جانبه و مستمر مردم در صحنهها و عرصههاي گوناگون زندگي اجتماعي: سياست، اقتصاد، توليد و مصرف بازار، صنعت، سرمايه، كشاورزي، مديريتهاي شهري، روستايي، منطقهاي، ورزش، تفريح، بهزيستي و محيط زيست و هزاران عرصه ديگر و به طور خلاصه مشاركت در برآوردن تمامي نيازهاي طبيعي آدميان مقدور نيست.
مجله كانون(فصلنامه كانون مهندسان معمار دانشگاه تهران)/ شماره4 / تابستان 1378
دروازه آسيا، معبر راه ابريشم، مهبط اديان آسماني، چهارراه تمدنهاي بزرگ، و بالاخره اهميت استراتژيك سرزميني، نسيم حيات بخش فرهنگها را همراه تهاجمات و ايلغارهاي ويرانساز، از منطقهاي از جهان عبور داده كه هرگز آرام نگرفته، كوچك و بزرگ شده، قبض و بسط يافته، فرياد برآورده و خاموش شده اما همواره وجود داشته. گاه سرزمين آرياييها، گاه ماد، گاه پارس و بالاخره ايران ناميده شده، اما همواره وحدت فرهنگي خود را حفظ كرده است.
مجله علمي معماري و شهرسازي، دوره ششم/ شماره8 و9 / بهمن - اسفند 1375 و فروردين- ارديبهشت 1376
به نظر من اين بحث، پنج سر فصل اصلي دارد. اشاره شد از «برنامه» آموزشي نيز نام بردند. من ميخواهم در همين رديف در كنار برنامه، شيوه آموزشي را هم اضافه كنم، كه در حقيقت به پنج سرفصل اصلي ميرسيم. منتها در مورد سئوالي كه ايشان مطرح كردند و شايد مقدمه بحث باشد، صحبتي نشد. معماري واقعاً چيست؟ علم است، هنر است، فن است، چه هست؟ آيا همانطور كه در رشتههاي علمي و فني ارزيابي و قضاوت ميكنيم، ميتوانيم در معماري نيز الگوبرداري، قضاوت و بحث كنيم؟ يا شايد معماري شبيه ساير رشتههاي هنري، يا رشتههاي تجربي است؟ به كدام يك از اينها نزديكتر است يا اصلاً ماهيت جداگانهاي داردكه ايجاب ميكند دانشكدهها و مدارس مربوط به اين رشته، مبتني بر آن نظام جداگانهاي اتخاذ كنند؟
در تابستان سال 94 يا 95 كه به اتفاق سه تن از دوستان قديمي براي سه روز در روستايي دور افتاده در خراسان جنوبي اقامت داشتيم. دوستان مرا به حرف آوردند. پس از چند لحظه ديدم كه با دوربينشان مشغول فيلمبرداري و ضبط هستند. متوجه شدن من همان و اجازه گرفتنشان همان. كاري بدون مقدمه و فيالبداهه. لذا من نه آمادگي داشتم و نه يادداشتي آنها هم پيشبيني خاصي نكرده بودند. حافظهاي هم كه ندارم. بعضي قسمتها اصلا ضبط نشده بود.آن متن بريده بريده و تبديل به متن پيش رو شد. گرچه خاطرات اين كمترين چندان ارزشي ندارد اما از آنجا كه از يك طرف جسته گريخته اشاراتي به جريانهاي سياسي دهه چهل شد و از طرف ديگر شخصيت ارجمند اين دوستان بيش از آن بود كه زحمتشان به هدر رود. حيفم آمد دور ريخته شود.