اين نوشته در تاريخ 1383/02/27 در روزنامه وقايع اتفاقيه منتشر گرديده است.
تا هنگامي كه فيلم «مارمولك» را نديده بودم با اين همه سر و صدا و قيل و قال عليه «مارمولك» گمان ميكردم واقعاً توهيني به روحانيت روا داشته شده است و اين همه از اين جهت باعث شگفتي ميبود كه چگونه در چنين فيلمي در نظام سياسياي كه در رأس آن بلكه در رئوس آن مدت بيست و پنج سال است روحانيت قرار داشته ميتواند مجوز پخش بگيرد.
آن هم از وزارت ارشادي كه نه تنها وزيرش ضد روحاني نيست بلكه تجربه چند ساله بحرانهايي اينگونه را پشت سر گذرانيده و احتمالاً مايل نيست وارد بحراني ديگر شود.
با اين حال با ديدن فيلم دانستم كه اصلاً موضوع اصلي چالش، روحانيت نيست. موضوع روحانيت و كسوت روحاني رويه و سطح قضيه است كه احتمالاً چون مخالفين نميخواهند وارد چالش در بستر اصلي و جوهر آن شوند به ظواهر داستان چسبيدهاند.
پيرنگ يا موضوع اصلي و خمير مايه فيلمنامه شباهت محتوايي زيادي با بينوايان ويكتور هوگو و در بعضي موارد داشآكل صادق هدايت دارد. دعواي اصلي بر سر نگاه به دين و دينداري است. دعوا بر سر صدق و كذب در قرائت دين است.
اگر خوب نگاه كنيم نه تنها در هيچ كجاي فيلم به صراحت و يا به طور پنهاني هيچ گونه اهانتي به روحانيت و دين نشده، بلكه در اولين صحنهاي كه شخصيتي روحاني وارد ميشود، شخصيتي وزين، صميمي و انساندوست و اهل مطالعه است كه كتاب سَنت اگزوپري را در دست دارد و مطالب عميق آنرا براي «مارمولك» خلافكار ميخواند و همين گفت و گوي مشفقانه او تا پايان داستان همراه شخصيت اصلي و جهت دهنده به او يا از زبان رئيس زندان «آدم» كننده اوست. در ساير صحنه ها نيز تا پايان فيلم، دينداري مردم با ايثار و جوانمردي پيوند خورده است؛ رفتارهاي خلاف «مارمولك» هم به مراتب كمتر از رفتارهاي جوانمردانه اوست. آنچه عملاً از او سر ميزند تأييد امر خلاف يا خلافكار بودن روحانيت نيست. چه براي بيننده فيلم معلوم است كه او نه يك روحاني واقعي بلكه يك روحاني كاذب يا دروغين و متقلب است؛ يك تبهكار محكوم به حبس ابد و اين درحالي است كه بالاخره همين تجربه او در كسوت روحانيت به «آدم» شدن او راه ميبرد.
مضمون، جوهر و پيام اصلي فيلم بالاتر و عميقتر از آن است كه بخواهد صنفي از صنوف اجتماعي را تحقير كند. افق معنايي فيلم عبارت است از: جوانمردي، مروت، انسانيت و درستكاري. و بالاخره اين پيام كه «راه وصول به حق» و راه پيوند با خدا به عدد خلايق عالم است. جملهاي كه خود از زبان روحاني اول فيلم جاري ميشود.
آنچه موجب استقبال بينظير مردم از «مارمولك» شده ارزشهاي اخلاقي است؛ خواه در كسوت روحانيت، خواه جز آن و اين كه اين ارزشها در انحصار هيچ طبقهاي نيست و هر لحظه ميتواند تحت تأثير نداي دروني وجدان، خلافكاري را تبديل به «آدم» كند. اين كه آن جاعل پاسپورت هم داراي وجداني است كه ميگويد «ما پول مردم را نميخوريم» يا آن جاعل ديگر كه با ديدن احسان مردم در شكل پيشكش يا نذر نان و خرما ناگهان دگرگون ميشود و توبه ميكند. اين كه جوانمردي و انسانيت در همه جا هست و هيچ غالب الگويي را بر نميتابد، جوهر اصلي فيلم است؛ آنچه كه در پس ذهن مسلمانان به علي شاه جوانمردان پيوند ميخورد، در پس ذهن مسيحيان به مسيح، در داستانهاي قرن هجدهم و نوزدهم به ژانوالژان و آن كشيش جوانمرد و انساندوست و برادران كارمازوف داستايوفسكي و در داستانهاي امروز ايراني به گلمحمد در كليدر دولت آبادي. اين آن پيامي است كه مردم را به هيجان و شعف ميآورد و طنز و تفريح و خنده را با مفاهيم عميق انساني عياري و قلندري پيوند ميدهد. شاهكار فيلم، شاهكار كمال تبريزي، و از ياد نبريم شاهكار خالق اصلي داستان، پيمان قاسمخاني، همين پيوند طنز با ارزشهاي انساني و مفاهيم عميق فلسفي است.
اما آنچه در پس اين همه موجب رنجش بعضي روحانيون شده در درجه اول اهميتي است كه در اين فيلم به جوهر دين و دينداري در برابر ظواهر يا پوسته آن داده شده و در درجه دوم كه جنبه تَبَعي دارد قرائتي است كه مردم از بعضي اطوارهاي «مارمولك» دارند و آن را با تجربيات زندگي خود شبيه سازي ميكنند. جنبه اول همان چالش كلي جامعه ما در مقوله دين و دينداري است. چالشي كه باعث نفرت و مخالفت ظاهريون با امثال شريعتي، سروش، آغاجري و ... شده؛ چالشي كه از همه مهمتر در درون خود روحانيت جريان دارد.
با اين حال جريان مخالف اين فيلم به سختي خواهد توانست اين چالش ماهوي مربوط به نوع قرائت از دين و دينداري را تبديل به چالش ميان دين و ضد دين كند.
نكته تاريخي و جالب توجه در اين ميان شباهت وقايع اجتماعي كنوني ايران چه در صحنه سياست و دين و چه در صحنه هنر و ادبيات و انديشه با اروپاي قرن هجدهم و نوزدهم است. شباهت در چالشهاي بازخواني دين و دينداري. شباهتهايي در فرايند نوزايي ديني و اجتماعي.