اين نوشته در تاريخ 31 شهريور 1380 در روزنامه نوروز منتشر گرديده است.
جرج بوش به اين مضمون گفته است: آمريكا در شرايط جنگي با مهاجمان به نيويورك قرار دارد، جنگي طولاني و مردم آمريكا بايد براي اين جنگ طولاني آماده باشند. 1. جنگ طولاني؟ 2. آمادگي مردم؟ اين همه چه معنايي دارد.
در حالي كه هنوز 1. به درستي و بهطور مستند مهاجمان مشخص نشدهاند. 2. همه مقالات رسمي و رهبران كشورها اين عمليات تروريستي را محكوم كردهاند.3. حتي طالبان و بنلادن كه هدف عمده حملات تبليغي غرب هستند مسئوليت انجام اين عمليات را نپذيرفته و خواهان ارائه اسناد و مدارك براي تحويل بنلادن شدهاند.
بهنظر ميرسد مطبوعات و رسانهاي ما نيز تا حدودي تحت تأثير اين امواج تبليغاتي پر قدرت از طرف رسانههاي غربي واقع شده و از اصل اهداف آمريكا كه در پس پرده اين گرد و خاك تبليغاتي و «هل من مبارز؟» طلبي قرار دارد غفلت كردهاند. آيا بنلادن و «القاعده» اين همه عظمت دارند كه قدرت مسلط اقتصادي، نظامي و سياسي جهان را وارد جنگي طولاني آن هم با همه توان ملي و بلكه «جهاني» كنند؟ آيا اين خود يك شوخي و طنز آغاز قرن هزاره سوم نيست؟ آيا تا به حال تمام فجايع انساني طالبان براي مخالفت جدي جهاني با آنها كفايت نميكرد؟ آيا آمريكا تا اين لحظه نميتوانست به سه كشور عربستان سعودي، امارت عربي و پاكستان كه به طور تاريخي روابط بسيار خوب سياسي با آمريكا و غرب دارند براي قطع رابطه با حكومت طالبان فشار وارد آورد؟ و همانطور كه اكنون جهان و كشورها و ملتها را به دو دسته تقسيم ميكند؛ يا مخالف تروريسم (با من) يا موافق آن (بر من)، پيش از اين به اين سه كشور هشدار دهد كه در صورت ادامه شناسايي طالبان همه روابط خود را با آنان قطع خواهد كرد؟ تازه به اين هم كاري نداريم كه طالبان در دامن همين كشورها پرورش يافتند و اين امر به هيچ وجه نميتوانست دست كم به دور از چشم دواير جاسوسي و اطلاعاتي آمريكا و متحد تاريخياش! انگليس رخ داده باشد.
پرسشهاي ديگري هم هست كه خواه ناخواه ذهن هر پژوهندهاي را آزار ميدهد.
-
آيا ميان ترور احمدشاه مسعود و اين وقايع ارتباطي وجود ندارد؟
-
آيا صحت دارد كه چندهزار يهودي كه معمولاً در آن برجهاي ساقط شده كار ميكردهاند در آن روز حضور نداشتهاند؟
-
چرا مرتباً از طرف نهادهاي امنيتي آمريكا اسامي تبعههاي كشور عربي بعنوان تروريستهاي جان باخته در عمليات اعلام ميشود كه بعداً معلوم ميشود سرحال و زندهاند؟ و در هيچ عملياتي شركت نداشتهاند؟ يعني «اف.بي.آي»، «سيا» و «ام.آي.6» و ... اين همه گيجاند؟
بايد احتمال داد كه آمريكا طرح جهاني گسترده و بس عظيمي براي سلطه بيشتر بر جهان در سر دارد. طرحي كه نه امروز پيدا شده، بلكه از هنگام فروپاشي بلوك شرق، آمريكا را به هوس برقراري سلطه بلامنازع خود بر جهان جديد – جهان يك قطبي- انداخته است. اين طرح تخيلي ميتواند – دست كم- طرح مشترك جناحهايي از حكومتهاي آمريكا، انگليس و اسرائيل باشد كه اكنون فرصت مناسب را پيدا كرده و به طوري كه ديده ميشود به خوبي در صدد بهرهبرداري از آن هستند. به فرض صحت اين نظريه اهداف مهمتري كه زيرمجموعه اين امواج تبليغاتي ضد تروريستي را تشكيل ميدهند به شرح زير ميتواند باشد:
-
كاشتن پايگاههاي ناتو در قلب آسيا در جوار قدرتهاي بزرگ جهاني هزاره سوم از جمله چين و ژاپن. بايد به اين سخن مقامات روسي اهميت كافي داده شود كه مخالفت خود را با دادن پايگاه به آمريكا و ناتو اعلام كردهاند چرا كه احتمال ميدهند آمريكا هرگز آن پايگاهها را تخليه نكند و همچنين به موضعگيري چين در مخالفت با هرگونه عمليات يك طرفه بدون كسب توافق جهاني.
-
حل مشكلات روكود اقتصادي داخلي آمريكا و دريافت ماليات بيشتر از شهروندان آمريكايي با اعلام شرايط جنگي. ميدانيم كه اقتصاد آمريكا در دو جنگ جهاني اول و دوم از بحران رهيد و شكوفا شد و اكنون نياز به جنگ سوم دارد.
-
به راه انداختن پروژه جنگ ستارگان (اين نيز به نوبه خود مستلزم دريافت ماليات بيشتري از شهروندان آمريكايي است).
-
سركوب نيروهاي مخالف داخلي از جمله مخالفان جهاني شدن كه به شدت در حال رشد هستند.
-
اعمال مشكلات و سد و بندهاي بيشتر در برابر عربها و مسلمانان ساكن، پناهنده و يا خواهان مهاجرت به غرب
-
قلع و قمع كردن نيروهاي انقلابي عدالت خواه جهان تحت ستم در پنج قاره.
-
تثبيت وضعيت اسرائيل و محدود كردن توقعات فلسطينيها يعني بهطور كلي خاموش كردن شعلههاي بحران در خاورميانه كه به سراسر جهان زبانه ميكشيد.
-
قرق كردن خليج فارس و تسلط بر آن.
-
منقاد و مطيع كردن حكومتهاي به اصطلاح حامي تروريسم در منطقه و در نتيجه اعمال تغييراتي در سطوح حكومتي آنها.
-
اشغال دائمي افغانستان فرايندي است كه ميتواند بهعنوان تأييدي بر اين نظريه به حساب آيد. بايد اميدوار بود نيروهاي ملي در سطح حاكميت و خارج از آن بهاي كافي به نيات پشت پرده آمريكا و تأثيرات آن بر روي كشور مان داده، قبل از آنكه آمريكا موفق شود تغييراتي موافق اميال خود اعمال نمايد، تدابير ضروري در جهت پايداري و وحدت ملي اتخاذ نمايند.