جمعه بيست و سوم اسفندماه 1392
ساعت حدود 9 صبح پيش از رسيدن به ميدان اراج و جلوي يك حليم فروشي مشهور و شلوغ در حالي كه به سرعت در حال حركت بودم از سمت راست اتومبيلم صدايي آمد. متوجه بسته شدن آيينه شدم و ديگر هيچ. كمربند ايمني را بازكردم و همانطور در حال حركت آينه را به جاي اول برگرداندم. همان وقت در حالي كه هنوز يك دقيقه از حادثه نگذشته بود يك پيكان با سه سرنشين خود را به من رسانيد و گفت بيا كنار، آمدم كنار. راننده پياده شد و گفت ببين دست اين مرد چه شده. با توجه به تيپ سه نفر سر نشين و سرعت حركت و حالت پرخاش ناخودآگاه احساس كردم موضوع عادي نيست. شيشهها را بالا كشيده، سويچ را درآوردم پياده شده و با ريموت درها را قفل كردم.
مردي عقب اتومبيل نشسته بود كه دستهايش را روي زانو گذاشته بود. آمدم دستش را بلند كنم نالهاش بلند شد و گفت درد ميكند. پشت دستش سرخ شده و كمي خراش داشت. راننده اتومبيل مزبور ضمن عدم آشنايي با فرد مصدوم از يك طرف ادعاي خسارت به آن فرد بيچاره زن و بچه دار را ميكرد و از طرفي مظلوم نمايي كه: «من اين بيچاره را خودم به درمانگاه ميبرم اما هزينهاش را بايد بپردازي».
گفتم من مقصر نيستم ميخواهي زنگ بزنم به پليس صد و ده؟ تهديد شديدتر شد كه اگر پليس بيايد ماشينات را ميخوابانم. گفتم اشكالي ندارد. سوار شدم و گاز ماشين را گرفتم. منتظر بودم دنبالم كنند اما خبري نشد. راستش يك كمي هم عذاب وجدان داشتم.
بعدها كه موضوع را با يك كارگزار بيمه مطرح كردم گفت: مطمئن باش اخاذي بوده، پشت دستشان را هم با آجر قرمز خراش ميدهند. اين نوع اخاذي بسيار رايج شده و مواردي بوده كه تا دو ميليون تومان از طرف باج گرفتهاند. اما قراين ساختگي بودن صحنه عبارت است از:
1- جايي را كه ميگفت درد ميكند پشت دست راستش بود و به طور طبيعي ضربه كه در حال عبور از عرض خيابان از سمت راست ماشين، نميتواند به پشت دست راست اصابت كند.
2- از پهلو به اتومبيل آن هم فقط به آيينه اصابت كرده بود.
3- ضربه فقط به آيينه وارد شده بود.
4- معلوم نبود آن دو نفر سر نشين با او چه نسبتي داشتند كه بدون فوت وقت او را سوار كردند. (فَاعْتَبِرُوا يَا أُولِي الْأَبْصَارِ)