خواننده عزيز لطفاً به تاريخ نگارش اين مقاله توجه فرماييد.
بيست و پنجم شهريور 1394
در ده روز اخير دنياي غرب شاهد چند اتفاق مهم و تأثيرگذار بوده كه بيش از پيش مرا به تأمل درباره خودمان، گذشتهمان و آيندهمان مياندازد.
در آمريكا
شيطان: سرانجام تمام فعاليتهاي چندساله اَپِك (نهاد پر قدرت طرفدار اسرائيل) و دست و دل بازيهاي محافل صهيونيستي آمريكا براي به بنبست رساندن اوباما در توافق با ايران در برجام شكست خورد. نمايندگان جمهوريخواه كنگره و جناحهاي افراطي اسرائيل به رهبري نتانياهو همه امكانات و حيثيت سياسي خود را به ميدان آوردند تا جايي كه سبيل هر نماينده و رجلي را كه دستشان ميرسيد چرب كردند و در سخنرانيهاي تبليغاتي آخرين دقايق اين مبارزه فراموش نكردند به طور آشكار رگ و ريشه قومي يهودي خود را به رخ آمريكاييها بكشند. افت و خيزها و دم تكان دادنهاي اين نمايندگان براي نتانياهو، رويه عقب افتاده و جنگ طلب سرمايه داري جنگ افروز نفتي و اسلحه سازي آمريكا را به نمايش گذاشت. اسطوره آمريكاي پيشاهنگ علم و دانش و آزاديخواهي و انسان دوستي حتي از نوع نئوليبرالي آن درهم شكست. در طول كمتر از دو ساعت سخنراني كم مايه، تكراري و تهي از هرگونه واقعيت، نمايندگان كنگره بيش از چهل بار تمام قد ايستادند و با هيجان تمام براي يك جنايتكار جنگي دست زدند و بيشتر از يك بار در هر دو دقيقه هورا كشيدند. حادثهاي كه آبرويي براي رجال سياسي جامعه آمريكا در قياس با جوامع عقب افتاده خاورميانه آفريقا و آسيا و آمريكاي لاتين باقي نگذاشت. نشان داد كه جامعه آمريكا هم همچون ساير جوامع همچنانكه بعد از اين خواهد آمد داراي رويههاي خير و شر است. يك بار ديگر آشكار شد كه نازيسم اروپايي، فاشيسم آسيايي و تحجر خاورميانهاي همه جا در دل همه انسانها، چرا راه دور برويم با شباهتهاي زياد در جامعه خودمان، آماده تاخت و تاز است.
اين همه ظاهر داستان مخالفت با ايران اتمي است. اما درونمايه آن خيلي خطرناكتر از اين حرفهاست. در پس اين هورا كشيدنها، من فريادهاي «هاي هيتلر» نازيها را ميبينم. مجموعه روياروييها و وقايع منطقهاي در خاورميانه و اروپا ميتواند مقدمه تدوين «نبرد من» ديگري باشد. اما اينبار نه بر عليه يهود و به دست پيشواي نازيها، بلكه بر عليه مسلمانان و به كام اسرائيل به قلم انديشمندي از لابيهاي صهيونيستي. اكنون ديگر باور به اين كه نازيسم و صهيونيسم دو رويه از يك واقعيتاند و از بطن هر يك ديگري به دنيا ميآيد چندان مشكل نيست.
فرشته: از بخت خوش ايرانيان و صد البته تمام منطقه، ملتهاي عرب و جهانيان، طرح «برجام» از لبه تيغ گذشت. فرشته ساني بر شيطان صفتي پيروز شد. آمريكاي انديشمندان، دانشگاهيان، آزاديخواهان، بشر دوستان و فرهيختگان كه در تاريخ دوران مدرن جامعه آمريكا نه كم بودهاند و نه كم اثر. آمريكا از جنگ اول جهاني به بعد به ويژه پس از عقبنشينيهاي اروپاييان از مستعمرات آفريقايي و آسيايي و آمريكاي لاتيني در جنگ دوم جهاني، پرچمدار سياست، قدرت و ثروت در جهان شد.
در ماجراي توافق اخير بدون قصد انكار نقش نيروها و شرايط اقتصادي داخلي، به هيچ وجه نميتوان نقش حزب دموكرات، دانشگاهيان، گروههاي صلحطلب و محافل سرمايهداري پيشرفته جديد را ناديده گرفت. محافلي كه از يك دهه پيش نسبت به هواداري بي قيد و شرط از اسرائيل و هم پيماني با اعراب به سركردگي ملوك سنتي عربستان ترديد كرده بودند. به اين ترتيب تا مدتهاي زياد نميشد در پس گرد و خاك تبليغات صهونيستي چند حقيقت را ناديده گرفت.
اول: قطع نظر از ترورهاي سياسي خود ايرانيان به دست سازمانها و تشكلهاي پيدا و پنهان، هيچ فرد يا گروه ايراني در بمب گذاريها و خرابكاريهايي كه بر عليه مردم عادي در ايستگاههاي راه آهن و ساير تأسيسات و ساختمانهاي شهري و مدني بر عليه مردم عادي غرب شركت نداشت. كمك نظامي، آموزشي، و امنيتي و مالي به حماس، سوريه، حزباله و حوثيها با توحش خرابكارانه و ضد تمدني داعش و القاعده در ماهيت بسيار متفاوت است. نه تنها اتهامات در مورد دخالت ايران در بمبگذاري ساختمان انجمن يهوديان آرژانتين به اثبات نرسيد، بلكه اتهامات خلاف آن مطرح شده است. تروريست خواندن حماس، حزباله، حوثيها و ساف فقط تبليغات اسرائيلي و بعضي كشورهاي عربي است كه خود در رأس تروريستها هستند و دستگاههاي سياسي و اطلاعاتي غرب به خوبي از آن خبر دارند. در اين ميان دولت حافظ اسد به درستي متهم به جنايات جنگي است. اما اين هم با تروريسم، دست كم در الگوهاي رايج حاكم كنوني جهان متفاوت است. چنانكه روسيه به خاطر دخالت نظامي در سوريه و اوكراين متهم به تروريسم نيست. اگر اين گونه دخالتها تروريسم باشد همه كشورهاي غربي تروريست بوده و هستند.
دوم: انديشه سلفي و تحجر مذهبي كه به لحاظ ايدئولوژيك (مرامي و ديني) طالبان، القاعده، داعش و دهها گروه و محفل تروريستي ضد غرب را تغذيه ميكند، به رغم پارهاي تمايلات و گرايشهاي گذشتهگرا و بنابر ادعا اصولگراي شيعي در ايران، و به رغم برخورداري اين محافل و گروهكها از ثروت و قدرت نهادي و نفوذ در سازمانهاي نظامي- امنيتي و هيآت مذهبي در ايران و تلاش زياد براي ايدئولوژي پردازي نتوانست به طور مؤثري از پشتيباني مردم ايران برخوردار و از ميان آنان عضو گيري كند.
به اين ترتيب نگارنده گمان نميكند، تشكيلات اوباما علاوه بر حمايت حزب دموكرات و همفكران خود در اتاقهاي فكر و دانشگاهها قادر بود بدون حمايت دست كم بخش مهمي از سرمايه داري پيشاهنگ آمريكا در صنايع پيشرفته با تكنولوژي برتر (هاي تك) و طبقه متوسط، بر جريانهاي قدرتمند و ثروتمند حزب جمهوريخواه به نمايندگي سرمايهداري نفتي و اسلحهسازي كهن غلبه كند. تنشها و چالشهاي اخير درون محافل سياسي آمريكا حاكي از عمق اين درگيري و تضاد است. تضادهايي آينده ساز. برخلاف كساني كه همه اينها و از جمله دعواي ميان صهيونيستهاي اسرائيلي به رهبري نتانياهو و جريان اوباما در حزب دموكرات را يك بازي و صحنهسازي ميدانند يا دست كم اهميتي تاريخي براي آن قائل نيستند. نويسنده براي اين رويداد اهميتي تاريخي قائل است. توجه كنيم كه پيش از حمله سال 2001 آمريكا به عراق، آمريكا ميان حمله به ايران يا عراق سردرگم بود. بعضي محافل سياسي نظامي آمريكا ميخواستند ايران هدف اول باشد. پس از حمله هم بسياري از تحليلگران ايراني معتقد بودند چهارماه پس از عراق نوبت ايران است. حتي اخبار و گزارشات دست اول- غير ژورناليستي- نيز حاكي از حمله قريبالوقوع سراسري آمريكا به ايران بود. به طوري كه در محافل نظامي، امنيتي و سياسي درون و بيرون حاكميت در ايران گمانهزنيهايي در مورد ميزان توانايي و بازه زماني مقاومت نيروهاي ايراني انجام ميشد و حتي نشانههايي از انتخاب استراتژي پراكنش نيروهاي نظامي، آمادگي دفاعي، ذخيره سازي سلاح، مهمات و پول، اخبار و شايعاتِ درز كرده از رأس حكومت را تأييد ميكرد. به ياد دارم كه هواداران ايران در آمريكا دولت خاتمي را از قطعي بودن چنين حملهاي مطلع كرده و گفته بودند موتور جنگ در آمريكا به راه افتاده و قابل مهار كردن نيست. به اين ترتيب بخت با ايران يار شد كه:
يك- نهايتاً عراق به عنوان هدف اول انتخاب شد.
دو- پاي آمريكا ابتدا در عراق و سپس در سوريه گير كرد. اينكه عوامل بيرون از آمريكا چه مقدار در وضعيت پيش آمده نقش داشتند، موضوع بحث حاضر نيست. اين عوامل هرچه باشد تصادف، سياستگزاري، آمادگي، تجهيز، مقاومت و استراتژي سياسي و نظامي ايران به جاي خود ميتواند مورد بحث واقع شود، و تأثيري در نتيجه بحث حاضر ندارد. بهترين نشانه اهميت و جدي بودن چالش درون جامعه آمريكا و پيروزي دولت به رهبري حزب دموكرات بر تمايلات صهيونيستي در محافل آمريكايي به رهبري سازمان «اَپِك»، نماد رسمي هواداري از منافع صهيونيستي در آمريكا، تشديد اختلاف و تفرقه در جامعه يهوديان آمريكا و اسرائيل است. به طوري كه تعداد قابل توجهي از خاخامها (در حدود چهارصد نفر) و انجمنهاي يهودي در آمريكا بر خلاف «اَپِك» از توافق حمايت كردند. دولت نتانياهو و سازمان «اَپِك» كه با تمام نيرو و سرمايه صهيونيستها در اين مبارزه شركت كرده بودند، اكنون توافق با ايران و شكست خود را پذيرفته و به طور موقت وادار به ترك ميدان شدهاند. گرچه روشن است كه پس از تجديد قوا و جمعبندي، صف بندي ديگري را آغاز خواهند كرد. با اين حال تمام اينها نه تنها حاكي از كم اهميت بودن اين رويارويي در جامعه آمريكا نيست، بلكه بالعكس نمايش اهميت زياد آن است و در عين حال به روشني نشان داد كه برخلاف تحليل كهن رايج در ايران كه حزب دموكرات را تحت نفوذ جامعه يهود ميدانست اين حزب جمهوريخواه است كه به طور دربست در اختيار لابيهاي يهودي است.
سوم: پس از نزديك به يك دهه مبارزه با سلفيگري در دنياي اسلام، عاقبت غرب بايد متوجه ميشد كه مبارزه با اين جريان صرفاً با سركوب امنيتي نظامي از خارج مقدور نبوده و نيازمند نيروهايي درون منطقهاي است كه تنها شيعه ايراني ميتوانست چنين نقشي را ايفا نمايد. به اين ترتيب آشكار شد كه توانايي بالاي فرهنگي و نيروي انساني و موقعيت ژئوپليتيك ايران بالقوه ظرفيت و فرصت تبديل شدن به يك وزنه تعادل و ثبات در منطقه را دارد. اين ظرفيت اكنون پس از چند دهه ظهور قدرت چين و بازگشت روسيه به صحنه رقابت جهاني پس از يك دوره كوتاه توقف و ركود ناشي از فروپاشي نظام پيشين (شوروي سوسياليستي) بيش از پيش براي غرب حياتي به نظر ميرسد. اين تحليل منافاتي با نظريهاي كه معتقد بود حمله به عراق و ايران نه هدف آمريكا بلكه وسيله و مرحلهايست براي محدود كردن و بستن دست و بال چين و شوروي و رقابت، اگرنه مبارزه با آنها ندارد. زيرا گرچه نظرياتي وجود دارد كه بر اساس آن سرمايهداري غرب به اشكال گوناگون در منافع صنعت و تجارت خارجي چين سهيم است، با اين حال از آنجا كه هنوز سايه دولت – ملت از سر نظام سرمايهداري جهاني كنار نرفته به طور مؤثر نميتوان حقيقت ملي (كشوري) سرمايه و در نتيجه رقابتها و مبارزات ملي را ناديده انگاشت.
چهارم: چندي است زمزمههايي از غرب به گوش ميرسد كه نه تنها بيثمر بودن حمايتهاي بيدريغ از اسرائيل بلكه بر زيان آور بودن آن براي منافع درازمدت غرب و در شرايط جديد بازار سرمايه نوليبراليستي تأكيد ميكند. موضعگيريهاي اخير نهادهاي مدني در كشورهاي اروپايي و پذيرش فلسطين به عنوان نهاد ناظر در سازمان ملل متحد و تنشهاي ايجاد شده ميان دولت آمريكا و اسرائيل در جريان مذاكره با ايران، تجديد صفبنديهاي حاميان سياسي اسرائيل در آمريكا و عريان شدن موضعگيري به نفع اسرائيل از نشانههاي عيني شدن شرايط جديد در منطقه است. با از نفس افتادن سازمان آزاديبخش فلسطين و جنبش فتح و ويراني غزه و تضعيف جنبش حماس در اثر حملات ويرانگر اسرائيل و تخريب هشتاد درصد زيربناهاي اجتماعي و اقتصادي و محيطي آن كه پيش بيني ميشود تا پنج سال ديگر غزهاي در كار نباشد، و صدمات مرگبار حملات اسرائيل به لبنان به رغم مقاومت جانانه حزباله از يك طرف و از طرف ديگر فجايع ناشي از سلفيگري به دست داعش و گروههاي مشابه در ابتدا به كمك غرب و سپس عربستان و قطر، عملاً سوريه و مصر از مهمترين سنگرهاي استراتژيك دفاعي اعراب چنان ويران شد و فروپاشيد كه تا سالهاي سال خيال اسرائيل از تهديدات ايذايي برون مرزي آسوده است چه رسد به تهديدهاي نظامي كلاسيك، تا به آن حد كه ممكن است اين كشور (اسرائيل) بار ديگر به هوس توسعه ارضي كه دو دهه از آن دست برداشته بود، بيافتد، با اين حال ممكن است همين واقعيتهاي تلخ براي مسلمانان و كشورهاي عرب همسايه اسرائيل، بهانههاي عدم امنيت اسرائيل را خنثي ساخته و نهايتاً به زيان موجوديت تهاجمي اسرائيل واقع شود. به ويژه اينكه پس از تضعيف اَپِك در آمريكا در اروپا هم خبرهايي هست از گردش به چپ.
در اروپا چه ميگذرد
مشاهده هجوم سيل آساي پناهجويان سوري، افغاني و ... در عبور از مرزهاي آبي و خاكي ديار «كفر!» در اروپاي شرقي گرچه بسيار غم انگيز است و عليالقاعده بايد مسلمانان را بيدار كند، با اين حال دردمندانه بگويم از بيش از يكصد سال پيش تاكنون، از زمان سيد جمالالدين اسدآبادي، سخن از بيداري اسلامي ميرود و هنوز اين خفته در خواب گرانسنگي به سر ميبرد. خفتهاي كه از يكصدو پنجاه سال پيش هربار گوشه چشمي باز ميكند و دوباره به خلسه ميرود.
خفتهاي كه به رغم التماسها و تضرعهاي مكرر روشنفكران و اصلاحطلبانش دست آخر بيدارياش در شبه جزيره هند پاكستان را زائيد و طالبان و القاعده را، و غمگنانه اكنون داعش را.
پيش از اين هرساله چند هزار نفر پناهجو از راه درياها در مديترانه و آبهاي سواحل جنوب شرقي آسيا و استراليا به سرنوشت غمباري دچار ميشدند. اگر در راه جان نميدادند كم و بيش گرفتار اردوگاههايي نظير اردوگاه پناهندگان استراليا ميشدند كه چند نفر ايراني در آن دست به خودكشي زدند. درصد بيشتري در زمين و هوا معلق ميماندند. همچون هزارها پناهجو در تركيه كه نه راه پس دارند و نه راه پيش. همانها كه در زبان فرانسه به آنها سان پَ پي يه (Sans Papiers) يا بدون «هويت» ميگويند. در سال گذشته كه تعداد اينها در سواحل مديترانه به پنجهزار نفر رسيد، نهادهاي مدني در اروپا زنگ خطر را به صدا درآوردند. با اين حال امواج سيل آساي پناهجويان كه در هفتههاي اخير با پاي پياده از مرزهاي اروپاي شرقي در تركيه، جزاير كوچك يونان، قبرس و .... خود را به مجارستان و صربستان، كرواسي، اتريش و آلمان رساندند حديث مفصل ديگر است. بد رفتاري پليس مجارستان در جنگلها و ايستگاههاي مرزي، انسان را خشمگين ميكند. درحاليكه استقبال، همراهي مردم عادي، و نهادهاي مدني به ويژه اتريشيها و آلمانيها اشك شادي به ديده ميآورد. اشك شادي از مشاهده جلوهها و ظرفيتهاي همبستگي جهاني. دو روز پس از درگيري خشونت آميز ميان دست راستيها و انساندوستان آلماني، دولت آلمان ابتدا با نشان دادن روي سخت به راستگرايان اعلام كرد نهصد هزار نفر از اين پناهندگان در راه را ميپذيرد و پس از آن اعلام شد كه با پذيرش پانصد هزار نفر در هر سال به كمك به آنها ادامه ميدهد. اكنون نهادهاي مدني در تمام اروپا در حال جمعآوري و ارسال كمكهاي انساندوستانه به پناهندگان هستند. با موضعگيري محكم دولت آلمان و استقبالي كه به طور باورنكردني از طرف اكثر مردم از تصميم دولت به عمل آمده فعلاً فاشيستها عقب نشيني كردهاند- واضح است كه به طور موقت همچون صهيونيستهاي آمريكايي. ميدانيد آلمان فاشيستهاي خشني دارد، بيش از جاهاي ديگر اروپا. هرساله چندين حمله به زنان محجبه انجام ميشود. قطع نظر از موضعگيري خصمانه دست راستيها از آنجا كه عموم مردم به آرامش، امنيت و رفاه نسبي پس از جنگ دوم جهاني خو كردهاند، موضعگيري دولت آلمان بسيار جسورانه و بدون ترديد همانگونه كه از سخنراني خانم مركل ميشد استنباط كرد حاكي از باور عميق به ارزشهاي انساندوستانه است. خانم مركل با اشاره به منشور اتحاديه اروپا به اين مضمون گفت: اگر ما چشم خود را ببنديم و به ياري اين انسانها نشتابيم و بحران را نبينيم پس آرمانهاي اروپايي چه ميشود؟ محبوبيت خانم مركل در آلمان پس از اين موضعگيريها نه تنها پايين نرفت بلكه آنگونه كه گزارشها نشان ميداد دست كم شصت درصد از آلمانيها از آن حمايت كردند. چيزي كه براي كساني همچون اين كمترين كه فردگرايي اروپايي را از نزديك لمس كرده و بخصوص براي انديشمنداني كه به درستي درباره نشانههاي تشديد اين فردگرايي تمدني هشدار دادهاند نويد بخش و براي آنها كه بلاانقطاع بر طبل فرهنگ منحط غربي ميكوبند درسآموز است. ناگفته نماند كه پاپ هم از مسيحيان خواست هركدام يك خانواده را تحت پوشش بگيرند و ايسلنديها نيز اعلام آمادگي كردند. كساني هم هستند كه با عمده كردن نرخ رشد منفي جمعيت رو به كاهش آلمان اين حركت را صرفاً ناشي از نياز اقتصاد پويا و رو به رشد آلمان به نيروي كار ميدانند. در نياز آلمان به نيروي كار ترديدي نيست. اما تا چه حدود و چه سطح. ساير كشورهاي اروپاي مركزي و غربي و شمالي و حتي بعضي كشورهاي اروپاي شرقي همچون لهستان به شدت با كاهش نرخ رشد جمعيت روبرو هستند. كانادا نيز هرساله تعداد زيادي مهاجر ميپذيرد. اما هيچ يك تاكنون تسليم امواج رو به گسترش و شهرآشوبي اخير نشدهاند. فرانسه به رغم تمام شعارها و در يك جبهه قرار گرفتن با آلمان تنها حاضر به پذيرش بيست هزار نفر شد و انگليس همين قدر، البته از ميان پناهندگان موقت كشورهاي هم مرز با سوريه. از طنز تلخ روزگار اينكه كشورهاي اروپاي شرقي به رغم چند دهه تجربه حكومت سوسياليستي با طرح اتحاديه اروپا براي ساماندهي موج پناهندگي مخالفت كرده و تحكيم مواضع مرزي و ديواركشي را آغاز كردهاند. موضعگيري آلمان موجب ايجاد تنش ميان اين كشور و ساير كشورهاي اتحاديه اروپا به ويژه اروپاي شرقي شده. در خود آلمان بعضي از وزرا كه در وسط گود قرار دارند و درگير سازماندهي پذيرش پناهجويان هستند، از عواقب اين پروژه اظهار نگراني كرده و به صراحت گفتهاند كه اين پروژه چهره آلمان را دگرگون خواهد كرد. توجه داشته باشيد كه پذيرش اين مهاجرين آن هم در آلمان به هيچ رو قابل قياس با مسائل حضور دو يا سه ميليون نفر مهاجر افغاني در ايران نيست. مهاجريني كه تا سال گذشته تحصيلي مؤسسات آموزشي از پذيرش فرزندان آنها خود داري ميكردند و دولت هيچگونه تعهدي در برابر آنها نداشت. در حالي كه آلمان از هماكنون تدارك آموزش زبان آلماني، حل مشكلات بهداشتي، فرهنگي و شغليابي و در يك كلام روند ادغام و تطابق را آغاز و به اين منظور از ارتش كمك گرفته است. آلمانِ سازمان يافته و پيشرفته نميتواند نسبت به سرنوشت پنج ميليون مهاجر تا دهسال آينده در كشور خود بي توجه باشد. چرا كه در غير اين صورت آلمان با بحرانهاي زيادي مواجه شده و همه اروپا و حزبهاي حاكم را به چالش خواهد كشيد. در حالي اين سطور نوشته ميشود كه سيل روز افزون مهاجرين با شعار آلمان، آلمان و در دست داشتن تصاوير خانم مركل به پشت مرزهاي مقدونيه، صربستان و مجارستان رسيدهاند.
نگارنده كه تاكنون دو ماه است در خارج از كشور به سر ميبرد نميداند اين اخبار در رسانههاي ايراني بازتاب يافته يا نه و چگونه؟ اما آنچه من در رسانههاي غرب ميبينم اين داستان داستاني است تاريخي كه گفته ميشود از جنگ دوم جهاني تا كنون در اروپا سابقه نداشته و احتمال ميدهم به همان ميزان بر وجدان اروپاييان و سياستهاي آنها اثر گذارد. از جمله شايد در مسئله مواجه با شبه نظاميان افراطي در خاورميانه و كشورهاي عربي و در نتيجه بدون ترديد در تعامل با ايران، و از همه مهمتر در رويارويي با مشكلات سياسي و اقتصادي دنياي فقير و عقب افتاده. توضيح ميدهم:
دو دهه پيش نظريهاي در كشورهاي پيشرفته و مرفه شمالي و آمريكا به وجود آمد داير بر اينكه سهم خودشان را از سهم دنياي جنوب جدا كنند. براساس اين نظريه تصور ميشد كه ميشود فقر و فساد و بيسوادي و بيماري را در درون مرزهاي كشورهاي فقير محدود كرد و آنها را به حال خود گذاشت. در حقيقت اما نميشد و نميشود. سيل اين پناهندگان كه دارد دروازههاي كشورهاي ثروتمند را ميكوبد به راستي نشان داد كه دست كم در دنياي كنوني خوشبختي و بدبختي تقسيم پذير نيست. امكان برپايي و حفظ و حراست از جزيره خوشبختي در اقيانوسي از بدبختي وجود ندارد. به خصوص با توجه به فجايع محيط زيستي كه مرز نميشناسد و همه جا را در معرض تهديد قرار داده. از درياچهها و رودخانههاي پيش از اين پر آب ايران گرفته تا فلوريدا و جنوب شرقي آسيا و ژاپن همه به طور يكسان دير يا زود در معرض تهديد واقع ميشوند، احساس اينكه زيستكره يك نظام يكپارچه و همبسته است اگر تاكنون در سطح محيط زيستي و طبيعي درك شده بود اكنون در سطح سياسي و اقتصادي نيز درك ميشود و نشانه آن در حزب كارگر انگليس قابل مشاهده است:
در انگليس چه گذشت
هفته گذشته چرخشي عظيم در حزب كارگر روي داد. حزبي كه از سه دهه پيش و به ويژه از هنگام نخست وزيري توني بلر به راست چرخيده به حزبي بي بو و خاصيت تبديل شده بود كه تفاوت چنداني با حزب محافظه كار نداشت. در چنين وضعيتي يا بايد به جايگاه تاريخي خود در يكصد و سيسال گذشته باز ميگشت كه به همت يك كارگر معدن با گرايشات سوسياليستي كه از دوازده سالگي طعم بيماري و فقر و زندگي طاقت فرسا را چشيده بود، تأسيس شد. يا با از دست دادن هويت تاريخياش به جناحي از حزب محافظهكار تبديل ميشد. در انتخابات اخير درون حزبي شخصيتي به نام جرمي كوربين با سابقه سيسال نمايندگي در مجلس عوام كه در تمام اين مدت با لوايح دولت از حزب خودش و طرحهاي دست راستيها از جمله حمله به عراق مخالفت كرده بود و همواره در اقليت قرار داشت به رهبري حزب رسيد. يكصدهزار نفر عضو جديد يا آنها كه كناره گرفته بودند مجدداً به حزب پيوسته و سرنوشت آن را تغيير دادند. بلافاصله پس از اين انتخابات، كوربين در تظاهرات مردم انگليس به نفع پناهندگان شركت و از مردم كوچه و خيابان در مجارستان كه بر خلاف دولت راستگرايان به كمك پناهندگان شتافته بودند قدرداني كرد. به اين ترتيب و با توجه به ساير نشانهها به نظر ميآيد اروپا - و تا حدودي آمريكا- از تسلط جريان راست پس از فروپاشي اتحاد جماهير شوروي طي سي سال گذشته به تنگ آمده و در حال تغيير جهت است. تغيير جهتي ملايم، كثرت طلب و بشر دوستانه، بدون پيروي از يك دگم ايدئولوژيك همچون كمونيسم يا سوسياليسم دولتي از نوع شوروي و آسيايي.
وقتي سركانگبين صفرا ميافزايد
از قضاي روزگار ممكن است به علت ادغام اين تعداد مهاجرين و تأثير آنها در تغيير نسبي بافت نژادي اروپا و به دنبال آن تأثيرات اجتناب ناپذير ديگر از جمله تبادلهاي فرهنگي و مدني اين بار دست روزگار از آستين اين تودههاي بي سلاح درآيد و آنچه را كه دهها سال تودههاي مسلمان عرب منطقه از دولتها يا سازمانهاي انقلابي خود طلب ميكردند و پاسخي نميگرفت از راههاي غير قابل بيني محقق شود. گرچه باعث تأسف است كه مسلمانان از جوامع خود قطع اميد كنند، با اين حال اين امر واقعيت تاريخي تلخي است كه بايد پذيرفت و راهي براي برون رفت از آن پيدا كرد. دنياي اسلام از صدر اول تاكنون چنين فاجعهاي را تجربه نكرده است. تحجر، توحش و فجايع محيط زيست اكنون دنياي اسلام را با نابودي كامل مواجه كرده است. ميدانيد چرا؟ به اعتقاد اين كمترين براي اينكه هرگز از خود شروع نكرديم. همواره خواستيم دشمن بيروني را بر بياندازيم. به قول شادروان مهندس مهدي بازرگان همواره خواهان تغييرات به زور و زود بوديم. بدون هيچگونه مايهاي دروني براي خودسازي همواره خواستيم دشمن را، ديگري را، ور بياندازيم. به جاي نشاندن نهالهاي سبز در خانههاي خود و آبياري مستمر و پيگير آنها، به خانههاي يكديگر حمله كرديم و نهالهاي سبز آنها را از جا كنديم. نه به نهادهاي مدني اجازه عرض اندام داديم و نه به دست دولتهايمان كاري كارساز كرديم. كافيست به برخاستن ژاپن و آلمان از خاكستر خود پس از جنگ دوم جهاني نگاه كنيم و از صداقت دولتها و رجال آنها در فرهنگ سازي، كار اقتصادي، حمايت از نهادهاي مدني، توجه به محيط زيست و هزارها چيز ديگر درس بگيريم.
اكنون من به شدت نگران سرنوشت مسلمانان هستم. و بيش از پيش به هشدارهاي انديشمندانمان ميانديشم و به اقبال لاهوري كه غمگنانه ميسرود:
اي غنچه خوابيده چو نرگس نگران خيز كاشانهٔ ما رفت بتاراج غمان خيز
اينطور كه اوضاع پيش ميرود فقط يك اميد وجود دارد و آن اينكه اين امواج انساني:
1- باعث بيداري اروپا و همبستگي جهاني بيشتر و رشد انديشه عدالت و دست برداشتن از حمايت اسرائيل شود.
2- اين مهاجرين كه تا ده سال ديگر تعدادشان به ميليونها نفر خواهد رسيد رشد كنند، بياموزند و تأثير گذارند، و آنچه طي هفتاد سال مبارزه پي در پي شكست خورد اين بار دست از آستين تودههاي مسلمان در اروپا به در آورد.
مَكَرُواْ وَمَكَرَ اللّهُ وَاللّهُ خَيْرُ الْمَاكِرِينَ.